یکی از اساتید 1تکلیف بهمون داده گفته برید از 5نفر دربارهی خودتون سوال کنید جواباشو بنویسید برام بفرستید الان من موندم 5نفر از کجا بیارم آخه دنیای من همینقدر خلوته:(
تازه از چیزایی هم که میخوان بگن خیلی میترسم یکی از چیزای بدی که همیشه دربارهی خودم از دیگران میشنوم خسیس بودنه و من اصلا دلم نمیخواد قبولش کنم تا حدی که هر وقت حرفش میشه من مغرور حتی وسط جمعم باشه اشک تو چشمام جمع میشه نمیدونم چون این صفتو ندارم و دیگران اشتباه برداشت میکنن ناراحت میشم یا چون این صفتو دارم و دوسش ندارم...
ولی به نظر خودم من خسیس نیستم فقط آینده نگرم ومحتاط به وقتش جمع میکنم به وقتشم خرج میکنم علت محتاط بودنمم ترسه من اگه کمیپول نه خیلی زیاد تو حساب بانکیم نداشته باشم شبا خوابم نمیبره چون همش به این فکر میکنم که اگه فردا روز مبادا باشه چی؟ اگه فردا پول لازم باشم و نداشته باشم چطور میتونم از دیگران بخوام کمکم کنن یادمه 1عزیزی 1بار بهم گفت که همیشه خرجی چند روز خونش رو تو بالشتش قایم میکنه و وقتی به مو رسید نمیزاره پاره بشه میگفت لا اقل اگه به ته دیگ رسیدیم چند روزی باهاش سر کنیم و از روز اول کاسهی گدایی نگیریم دستمون و از روز چهارم پنجم بریم دم خونهی مردم البته خدا اون روزو واسه هیچ بنی بشری نیاره...
اما راست میگفت این دنیا خیلی بی رحمه و ترسناک اگه یکی از چشماتو ببندی اون یکی حتی ذرهای بهش نور نمیده من خسیس فقط به این درک رسیدم همین...