loading...

دلنوشته

جایی برای نوشتن نانوشته هایم

بازدید : 418
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 9:37

خیلی خستم، مثل 1زخم دو سر باز درست روی قلب زندگی شدم و روی دستش باد کردم نمک میزنه میسوزه نمیزنه چرک میکنه، بازم میسوزه...

حیف، من و زندگی تو دستای همدیگه پوسیدیم حالا درست نمیدونم اون زخم سر دلم شد یا من زخم سر دلش شدم، شایدم هر دو لجباز بودیم که با هم نساختیم اما اون کمی‌نامردتر بود و حتی حسود تر از من انقدر حسود که تاب خنده‌هامو نیاورد و تب کرد، اما من که نامرد نیستم پیشش میمونم دوباره خوبش میکنم، دوباره خوب میشم...

کاش اونم مهربون بشه، چند روزی با من و جهانم مدارا کنه دلخوشی‌های کوچیکمونو ازمون نگیره کاش...

عزیزی را سپردی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی