این روزها داغدارم و داغ عزیز از دست رفتمو به دل میکشم تو سرم پر از خاطرست و جای خالی...
چقدر از این جاهای خالی همیشه میترسیدم و چقدر الان بیشتر میترسم چقدر بیشتر شدن، دنیای من مبتلا به سکوته مبتلا به سیاه و سفید بودن انگار منم یک جای خالی زنده هستم،نیستم ولی هستم...
غمیکه از مدتها پیش رو دلم چنبره زده بود بزرگتر شده دیگه داره دلمو میزنه البته اگه هنوز دلی باقی مونده باشه و بلعیده نشده باشه...
بگذریم از دنیای من کمیآنطرف تر از دنیای من زندگی هنوز زیباست هنوز هم آدمها عاشق میشوند و گنجشکها آواز میخوانند سکوت را میشکنند،اصلا بگذریم از من آنطرف هنوز آبادیست زندگی هنوز زیباست...